چرا پرسش مهم است؟

پرسش های حیاتی در زندگی روزمره

 دکتر رضا اکبری نوری

مقدمه

مجموعه “چرا پرسش مهم است؟” در شرایطی طرح انداخته شد که سال هاست در جهان و در سال های اخیر موضوع تفکر انتقادی با اقبال زیادی روبرو شده است و هر روز نیز بر تعداد این کتاب ها افزوده می شود. تفکر انتقادی یا به تعبیری شیوه درست اندیشی قطعا به عنوان یکی از مهم ترین دستاوردها و کشفیات بشر در ارتباط با اندیشیدن است و باید اعتراف کنیم که بدون کسب مهارت درست اندیشی امکان این که بتوانیم درصد بالایی از موفقیت را در اتخاذ تصمیمات درست به دست آوریم منتفی است. به همین دلیل کشورهای توسعه یافته سرمایه گذاری زیادی را در این زمینه انجام داده اند. تا جایی که درست اندیشیدن را با موففقیت یکسان گرفته اند. به این معنا می توان ادعا کرد که آینده از آن افراد و جوامعی است که آموخته اند بیندیشند.

اما جامعه و نظام آموزشی ما هنوز با این شعار فاصله زیادی دارد. کتاب های بسیاری هم که در این مدت در جامعه ما به نگارش درآمده اند به اندازه ای خوب هستند که از وجود چیزی به اسم تفکر انتقادی خبر دهند و اسلوب آن را آموزش دهند. اما تمرکز بر اجزای اصلی تفکر انتقادی و تلاش برای تعمیق آن ها از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است و قطعا بدون آن نمی توان امید زیادی به فراگیر ساختن آن چه که تفکر انتقدی می نمامیم داشت. لذا می طلبد تا گروه های مختلف جامعه تلاش فراوانی را برای بسط و تعمیق تفکر انتقادی در جامعه به کار ببندند. این مجموعه با چنین هدفی قصد دارد تا به سراغ مهم ترین جزء تفکر انتقادی و البته پایه ای ترین بخش آن برود و تلاش کند تا پرسش را به عنوان مهم ترین کاری که انسان انجام می د هد به حوزه های مختلف زیستی بکشاند تا از این طریق بتواند گام دیگری برای بسط و تعمیق تفکر انتقادی بردارد.

چرا پرسش مهم است؟

یوستین گوردر داستانی دارد با عنوان سلام کسی این جا نیست؟ کتاب با گفتگوی بین یک کودک زمینی و یک کودک فضایی که به زمین آمده است آغاز می شود. درجایی از این گفت وگو کودک زمینی پرسشی هوشمندانه از کودک فضایی می پرسد که با واکنش محترکانه کودک فضایی به شکل تعظیم روبرو می شود. کودک زمینی می پرسد چرا تعظیم کردی و کودک فضایی پاسخ می دهد در سیاره ما پرسش آن اندازه مهم است که هر گاه کسی موفق به طرح پرسشی هوشمندانه می شود به نشانه احترام در برابر وی تعظیم می کنند. در ادامه گفت و گو در جایی کودک فضایی پاسخی هوشمندانه به پرسش کودک زمینی می دهد و کودک زمینی تعظیم می کند که کودک فضایی می پرسد چرا تعظیم کردی و پاسخ می دهد چون پاسخ هوشمندانه ای به پرسش من دادی. کودک فضایی می گوید: نه. یک پاسخ هر اندازه هم که هوشمندانه باشد مستحق تعظیم نیست. فقط پرسش های هوشمندانه هستند که ارزش تعظیم دارند. یک پاسخ هر اندازه هم که هوشمندانه باشد یک پاسخ است در کنار هزاران پاسخ هوشمنادانه ای که می شود به یک پرسش داد. اما این پرسش است که شکافنده است و راه گشاست و با افق های باز نسبت دارد.

در مکالمه ساده فوق به خوبی می توانیم اهمیت پرسش آن هم پرسش هوشمندانه را فهم کنیم. اگر این پرسش طرح نشده بود که چرا اجسام سقوط می کند قطعا پژوهشی حول این پرسش شکل نمی گرفت و در نهایت قانون جاذبه هم کشف نمی شد. اما کار دانشمندان با پرسش چرا اجسام سقوط می کند هیچگاه تمام نخواهد زیرا هر روز این پرسش ابعاد پژوهشی تازه ای می یابد و پاسخ های گوناگون به ابعاد این پرسش داده می شود. بنابراین آن چه که دنبال می کنیم تماما به پرسش هایی بستگی دارد که مطرح می کنیم وکیفیت آن چه که دنبال می کنیم نیز به کیفیت پرسش های ما بستگی دارد. حال می توانیم نائل به درک اهمیت پرسش شویم. پرسش راهی است برای گشودن امکان های پیش رو، در حالی که در بهترین حالت پاسخ یک پاسخ است در کنار هزاران پاسخی که می توان به یک پرسش هوشمندانه داد.

به این معنا زیستن بر مبنای پرسش گری باید به یک استراتژی در زندگی ما تبدیل شود. آری پرسش گری یک استراتژی است. حتما همه ما در زنگی اهدافی داریم یا داشته ایم که آن اهداف برای ما از اهمیت برخوردار بوده اند. امروز که آن اهداف را مد نظر داریم و یا داشته ایم ممکن است در یک بررسی اولیه متوجه شویم که از آن دور هستیم یا اساسا در مسیر |آن حرکت نکرده ایم و چه بسا زمان که گذشته است به این نتیجه رسیده ایم که اهداف را به درستی اتخاب نکرده ایم. ناکامی در رسیدن به اهداف یا رسیدن به اهدافی که به درستی انتخاب نشده اند در زندگی اغلب انسان ها موج می زند. می دانید چرا؟ ضعف در پرسشگری. آری ضعف در پرسشگری مانع از این می شود تا ما بتوانیم به درستی اهداف خودمان را انتخاب کنیم و یا مسیر درستی را برای دستیابی به اهدافمان انتخاب کنیم.

چرا زندگی روزمره مهم است؟

اگر به فرهنگ لغات مراجعه کنیم در تعریف زندگی روزمره که آن را با عناوینی چون Everyday life, daily life or routine life به کار می برند آمده است که زندگی روزمره به زندگی می گوییم که مجموعه ای از مسیرها، ارزش ها، افکار، فعالیت ها، احساسات را در طور روز یا روزها تجربه یا دنبال می کنند. به این معنا خب به طور معمول می توانیم بگوییم که همه انسان ها غیر از آن ها که مشکل روحی یا جسمی خاصی دارند، میزانی از شبانه روز را می خوابند، میزانی را کار می کنند، میخورند و می نوشند، تلویزیون می بینند، رادیو گوش می کنند، حمام می روند، زمان هایی را تلف می کنند و کارهایی از این دست. اما پرسش ما مربوط به این زمان هایی که انسان ها شبیه به هم می گذرانند نیست. پرسش ما در مورد زندگی روزمره دقیقا آنجایی آغاز می شود که از این فعالیت های عمومی زندگی فراتر می رود. این جاست که می توانیم تفاوت ها را شاهد باشیم. از این رو تا آن جایی که زندگی روزمره را در سطحی مانند سطح اول می گذرانیم نه تنها مانند بسیاری از انسان ها هستیم بلکه تا اندازه زیادی شبیه به دیگر انواع موجوداتیم. اما در سطح دوم که مربوط می شود به فراتر رفتن از آن چه مربوط به عادات و طبیعیات انسان است، تازه موضوع زندگی پیش می آید و زندگی روزمره معنا پیدا می کند و اهمیت آن آشکار می شود. باید بگویم این سبک زندگی است که زندگی انسان ها را از یکدیگر متمایز می سازد.

قطعا شاید برخی از شما در خصوص سبک زندگی پاسخ هایی از این دست داشته باشید که طبیعیست کسانی که زندگی طایفه ای یا عشیره ای دارند از کسانی که یک جا سکن هستند، آن هایی که کودک هستند از آن هایی که بزرگسالند، یک کارگر با یک کارفرما، زنان نسبت به مردان، شهرنشینان نسبت به روستا نشینان، فقرا نسبت به ثروتمندان و فهرست را همین طور ادامه بدهید و بگویید که این مسلم اسه هر فردی نسبت به این که کجا قرار گرفته است سبک زندگی متفاوتی دارد. من می گویم این حرف قطعا درست و مهم است. اما باز حرفی فراتر از این دسته بندی دارم. می خواهم بگویم وقتی از زندگی روزمره صحبت می کند باید به پس یا پشت زندگی برویم. آری در پس یا پشت زندگی روزمره خبرهایی هست که بسیاری از ما از آن بی اطلاع هستیم هر چند آن را با سبک و سیاقی خاص می گذرانیم.

بگذراید این گونه بگویم آن چه که برای ما به عنوان زندگی روزمره مهم است این است که عادات رفتاری شما در طول شبانه روز چه عادت هایی هستند؟ از کجا آمده اند و چرا این عادات بر شما مستولی اند و چه تبعاتی در کوتاه مدت یا بلند مدت بر زندگی شما می گذارند و این که آیا شما از این آثار و تبعات آگاه هستید یا نیستید؟ آیا این عادات بهترین عاداتی هستند که می توانید داشته باشید؟ چه عادات دیگری هست که اگر می داشتید بهتر بود؟ آیا این عادات باعث رضایت و خرسندی شما در زندگی روزمره هستند؟ آیا در ایان روز از عاداتی که اشته اید راضی و خرسند هستید؟ پرسش دیگر این که آیا شما این عادات را خودتان انتخاب کرده اید؟ از روی دست دیگران نوشته اید؟ چه انتظاری از خودتان در آینده دارد؟ آیا عادات روزمره شما که در قالب افکار، رفتار، احساسات و تصمیمات و چیزهایی از این دست ظهور و بروز پیدا می کند می توان انتظارات آتی شما را برآورده سازد؟ یا تا کنون چنین تجزیه و تحلیلی از عادات و زندگی روزمره خودتان انجام نداده اید؟ حالا که فکر می کنید آیا دوست دارید این عادات را برای تمام طول عمر ادامه دهید؟ اگر نه کدام یک از عادات را نمی خواهید در آینده دور یا نزدیک داشته باشید؟ و کدام ها را می خواهید حفظ کنید؟ چرا؟ در ضمن کدام عادات جدید را قرار است جایگزین عادات پیشین نمایید؟ از همه مهم تر عادات شما تا چه اندازه از روی اندیشه در شما شکل گرفته و هدفمند است و یا این که که حاصل یک انتخاب از روی ناخودآگاه هست و هدف خاصی را دنبال نمی کند. شاید بگویید برخی اندیشیده و برخی نیستند؟ لطفا بگویید نسبت این دو به هم چه اندازه است؟ کدام یک وجه غالب را در زندگی شما دارا هستند؟

خب زمان آن رسیده تا بپرسید این همه پرسش برای زندگی روزمره به چه کار می آید؟ آیا ضرورت دارد همه این پرسش ها را بررسی و پایخ دهیم. من به شما می گویم هنوز پرسش های بیشتری هم وجود دارد که باید تکلیف آن ها را هم روشن کنیم. چرا؟ به دلیل این که زندگی روزمره با عاداتی که در آن جاری شده و مستمر آن عادات را انجام می دهیم ما را قوی یا ضعیف می گرداند و مستقیما در کارایی و اثر بخشی ما در زندگی خودمان و دیگران نقش بازی می کند. شما قوی یا ضعیف نمی شوید مگر این که عاداتی را در خودتان ایجاد کرده باشید که باعث قوی یا ضعیف شدن شما می شوند.

 

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *